ما بچه بودیم تو یه خونه پنجاه متری با خانواده عموم اینا با هم زندگی میکردیم و تعداد انقد زیاد بود که بعضی شبا مجبور بودیم سرپا بخوابیم. این خونه هه یه دسشویی داشت پُر بود ازین پشه ریزا که بالشون شبیه قلب یا پنج برعکسه. بعد مام بچه بودیم هروقت میرفتیم دسشویی بین ریدنمون که وقفه میوفتاد دستمونُ میذاشتیم رو سوراخمون که یه وقت پشهها نیان برن تو کونمون. جدن میترسیدیما
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر